سرگشته در این مرحله، چون گوی بماندیم
ز آن سوی نرفتیم و از این سوی بماندیم
تو آب روان بودی و رفتی سوی دریا
ما سنگ و کلوخیم، ته جوی بماندیم
چون باد، تو زی کشور جان، رفتی آزاد
ما خاک صفت، بر سر این کوی بماندیم
زنجیر علایق را، چون شیر گسستی
ما، مور منش، بسته ی یک موی بماندیم
صد خان هنر چیدی و ما گرسنه طبعان
بعد از تو، پی رنگ و پی بوی بماندیم
شایسته ی همراهی سیمرغ، مگس نیست
ماندن حد ما بود، از آن روی بماندیم
نشناخته قدر گوهرت عمری و ناچار
( از دیده گوهر بار) گوهرجوی بماندیم