سینما شلوغه امشب، هیچکس این فیلمو ندیده
کسی قصه ی سقوطو از ستاره نشنیده
قصه ی شاخ گوزن و شاخه ی بدون برگه
اما قصه ناتمومه، سانسِ بعدی سانس مرگه
هر کسی از رو شمارش روی صندلی نشسته
یک نفر برای شوخی درای سالن رو بسته
تپش ترانه مرده تو رگای این دقیقه
لحظه لحظه ی شروع یکه تازی حریقه
سینما ! ای سینما رکس !
آخرین فیلمتو بفروش
واسه هر بلیط یه دریا
گریه کن، بعض منم روش
سینما ! ای سینما رکس ! پرده ی سیاتو بنداز
اگه از حافظه رفتی جون بگیر تو نبض آواز
صدای جیغ جماعت شبو می شکنه دمادم
این بوی سوختن چوبه، یا بوی کباب آدم؟
شعله قد کشیده تا سقف، ریه ها خونه ی دوده
به جای آتیش نشانی، تاول که زود به زوده
پرده ی پاک نمایش گُر گرفته از حرارت
فردا رو عزا می گیرن آدمای این ولایت
سینما و آدماشو شعله های شب سوزونده
وقتی که خروس بخونه سینما رکس نمونده
سینما ! ای سینما رکس !
نگاه کن ! یه مرد سوخته
هنوز از بین ذغالا
چشماشو به پرده دوخته.
شب بیست و هشت مرداد سینما رکسو سوزوندن
اونا که این کارو کردن خودشون مرثیه خوندن
ما تو روزنامه ی کهنه عکس قاتل رو ندیدیم
اما اسمشو همیشه از سکوت شب شنیدیم
سوختن اون همه آدم تا ابد نمیره از یاد
نفرت قبیله از تو همیشه باقیه، جلاد!
یغما گلرویی - 1378
از مجموعه ترانه پرنده بی پرنده / چاپ اول 1379.