می توانم مثل لباس خوابی باشم

می توانم مثل لباس خوابی باشم

می توانم مثل لباس خوابی باشم

وقتی نمی خواهم تنها باشم

می توانم پایه ای باشم

برای چراغ خوابم

وقتی که برق رفته.

من قطع برقم.

آنجا که باید جای انعکاسم باشد

به زبانی می رسم

که هرگز تمنای حرف نمی کند

مثل فکرهای بی احساس از هم می پاشند

تا از آن نیرو بگیرم.

من می چکم.

به این می گویند رئالیسم پیش خوان

ترجیح دادم چشم انداز آن سوی اتاق خوابت باشم

یا دزدگیرت.

ترجیحا می خواستم

فرمانروای هنرمندی باشم

برای تمامی محصولات خانه ات.

یا افسانه ای سینه به سینه

در خواب هایت.

به این می گویند در دام خود افتادن.

من پیش رفتی تک نفره ام.

با شیطنت به من می خندد

و تا راه فراری می بینم

بر آستانه های درد سکندری می خورم.

به این می گویند کمدی نقص عضو.

نترسانیدم!

سیگارهایتان را روشن نکنید

در روشنای چشم های کودکانه ام!

به این می گویند گدایی آمرزش.

این جسم آلونکی است.

من یک خانه ام.

دیر یا زود از خانه پرتم می کنند بیرون.

فرق بزرگ بین آدمی که از بار خودش سنگین شده

با دیوار حامل همین است که در عمل

هر بی مغزی می تواند آدم بسازد.

هرروز یک آدم مشهور می میرد.

به این می گویند ارزش تجارت داشتن.

فراموش نکن حس باز شدن درها را

به روی دوستان

وقتی که دروازه ها باز می شوند

بر میدان دید چشم های مهربان

و دنیا زندگان و مردگان را به یک اندازه دوست دارد

وحتی من می توانم گریه کنم

و احساس آمرزش.

 

 کریستینا_لوگن / ترجمه: رباب محب - وحید علیزاده رزازی

 منبع: کانال اختصاصی شعر پیشرو

نویسنده مطلب: برنامه نویسی حرفه ای

برنامه نویسی حرفه ای

پاسخ دهید

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...