درد از اول برادرم بوده
زخم از آغاز خواهرم بوده
اضطراب آخرین پدر میشد
تا جنون نام مادرم بوده
ماجرا در بهشت پیش آمد
آسمان را همیشگی دیدند
آنقدر درخیال قل خوردند
آخر قصه سیب دزدیدند
مادرم آدم درستی بود
مسخ عطر غریب گندم شد
پدرم باتمام تدبیرش
درگریبان مادرم گم شد
حاصل جمع شر وشور اینکه
وسط سینه زمین باشم
قتل عامم کنند ابیاتم
آخر جمله نقطه چین باشم