کنار شهر میون زباله ها، یه گربه قدم می زنه
تو اوج تنهاییش خاطراتِ تلخشو ورق می زنه
نه از صدای کشیش می ترسه نه از تیر خلاص
از بس خون رو تَنش ریخته دیگه نداره حواس
زمانی حرف مردم بود، کمرنگ شد نماد شیطانی
تصور کن اون شهری رو که دیگه نداره زندانی
زمانی که دنیا تو آرامشه، خدا می خوابه آسوده
با وعده های تو خالی، یک شهر خواب آلوده
کنار شهر میون زباله ها، یه جنازه جون می کَنه
خیلی وقته با رفتنش حرف های خوب می زنه
یادش میاد روزایی که مثل گربه پرسه می زده
حالا همه حرفاشو با لب های بسته می زنه
نمی دونه که با مردم کَر، یک شهر روی آبه
هر چقد شعر بنویسی، مخاطبت توی خوابه
کنار شهر میون زباله ها، یه پرنده نفس می کشه
با تموم غمهاش، آرزوی پروازو تو قفس می کشه
کنار شهر میون زباله ها، یه دنیا زیر سواله
مثال ماهیگیری که به خیالش یه کوسه تو قلابه
4 فروردین 96
ت . س