او
که نه تومی شناسی اش نه من
پاراگذاشت روی رکاب
وازخاطرما رفت....
هنوزتوی کوچه
برگ ها
زیرچرخ های ناپیدا
دونیم می شوند
هنوزاب چاله ها
پاشیده می شود
روی خاطرما
وماوابرها
که وارونه افتاده ایم توی آب
دونیم می شویم
پاشیده می شویم
وچیزی به خاطرنمی آوریم.....