
با آن ساق های کشیده ات
تپه را بالا می روی
از لای سوراخ های پشه بند
لحظه ای آسایش
فرار می کند
دنبالت می آید
تا با تو
تا دریا راه برود
گیر افتاده ام
نمی گذاری حرفم را بزنم
جای بیرون و درون عوض شود
تو هم گیر افتاده ای
می پرسم:
ماهیگیران هنوز با تور ماهی می گیرند؟
اگر تور ها را از دریا جمع نکنند
صید ناتمام می ماند
ماهی های بیچاره
من که کلاهم پس معرکه است
تور ماهی گیری را که بیاوری
آمده ای